ایران و مسئله فلسطین در دوره رضاشاه
ایران و تأسیس دفتر کنسولگری در فلسطین
دولت ایران از اواخر قرن 19م و در پی مهاجرت جمعی از تجار به آن سرزمین، اقدام به تأسیس دفتر نمایندگی نمود. این کارپردازی نخست به مسائل اقتصادی و تجاری بازرگانان ایرانی رسیدگی میکرد و سپس به موضوعات دیگری از جمله کمک به کاروانهای زیارتی، تبلیغات فرهنگی، تهیه اطلاعات و گزارشهای منطقهای و... میپرداخت.
تلاش انگلیس برای عدم مداخله کشورهای دیگر در امور فلسطین
دولت انگلستان بلافاصله پس از اشغال فلسطین و در دست گرفتن امور آن سامان، کوشید تا با وسایل مختلف از دخالت کشورهای خارجی در امور فلسطین ممانعت کند. انگلستان در همان آغاز کار دستور داد تا تمام نمایندگیهای سیاسی خارجی پرچم خود را که بر فراز کنسولگریها افراشته بودند، پایین بیاورند.[2] مقامات وزارت خارجه ایران نسبت به این دستور واکنش سریعی نشان ندادند و تنها پس از یک سال، به کنسولگری ایران در مصر چنین ابلاغ کردند: «رابرت مورخ 22 جمادی الاول نمره 721 دایر به ممانعت مأمورین دولت انگلیس در اینکه بیرق دولت ایران و سایر دول بی طرف در یافا افراشته شود، حاوی ترجمه مراسله ویس قونسولگری دولت علیه مقیم یافا واصل گردید. با سفارت انگلیس در این خصوص مذاکره شد، جواب اظهار داشتند که چون در یافا قونسولگریها متعدد است، اگر به قونسولگری دولت علیه اجازه افراشتن بیرق داده میشد، سایر قونسولگریها نیز همین تقاضا را میخواهند و اسباب زحمت میگردند. به این مناسبت، اولیای نظامی(انگلیس) نتوانسته اند این اجازه را بدهند.»[3] چندی پس از این اقدام، دولت انگلستان به صورت رسمیطی یادداشتی به وزارت خارجه ایران اطلاع داد: «بر حسب دستورالعمل وزیر امور خارجه دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان، شرف دارم خاطر جنابعالی مستحضر سازم که تنظیمات انگلیس اجازه نمیدهد که در مدت امتداد تصرف نظامیانگلیس و وضع جنگ، کسی وارد سوریه و فلسطین شود، مگر اینکه مستقیماً قبل از وقت از مرکز نظامی، قوای اعظامیه مصر در قاهره توسط یکی از قونسولها یا در نقاطی که صاحب منصبان کنترل نظامیانگلیس هستند، توسط آنها تحصیل اجازه مسافرت کرده باشند. در این موقع احترامات فائقه را تجدید مینماید. سرپرسی سایکس.»[4]
اوضاع آشفته ایران و سر در گمیدر مسئله فلسطین:
مجموعه این اقدامات سبب گشت تا دولتمردان ایران که خود به صورت غیرمستقیم درگیر تحولات جنگ جهانی اول شده و بواسطه مشکلات مالی، بسیاری از نمایندگیهای ایران در خارج را تعطیل ساخته بودند، نسبت به امور فلسطین، شام، شرق اردن، بیروت و جده بی اعتنا شوند. در این میان تنها سرکنسولگری ایران در مصر بود که گاه گزارشهایی را برای تهران میفرستاد. در چنین شرایطی، وضعیت سیاسی ایران نیز دچار نوعی بحران و سر درگمیشده بود. انتشار خبر پایان جنگ و تشکیل کنفرانس صلح، آشکار شدن موضوع قرارداد 1919م میان ایران و انگلیس و مخالفت همه جانبه مردم با آن، ناامنی و فقدان ثبات سیاسی، پریشانی امور مالی، عدم امنیت شغلی و فقر و بیماری سبب شده بود تا زعمهای دولت ایران بیش از آنکه به فکر تحولات منطقهای و جهانی باشند به معضلات داخلی خود بیندیشند. متأسفانه حتی در سالهای پایانی جنگ نیز که دیپلماتهای ایرانی تا حدی به شرایط جهانی خو گرفته بودند و صحنه درگیریهای نظامیاز سرزمینهای خاورمیانه و شمال آفریقا به مناطق اروپایی محدود شده بود، باز هم گزارشهای منظمیارائه نمیکردند. یکی از علل این بی توجهی بویژه در مورد فلسطین را باید در نامشخص بودن وضعیت سیاسی آن سرزمین جستجو کرد. مدیران وزارت خارجه نمیدانستند که آیا امور مربوط به فلسطین را باید سفارت ایران در لندن بر عهده بگیرد یا همچون گذشته کارگزاری-های ایران در شام و مصر؟ آشکار نیست که در این سالها سرکونسولگری ایران در فلسطین کاملاً تعطیل بوده و یا اینکه فعالیت محدودی را دنبال میکرده است.[5] در میان مهاجران یهودی، 51 ایرانی نیز به چشم میخوردند افرادی که حتی سرکنسول ایران در مصر هم از عزیمت ایشان بی خبر بوده[6] و چه بسا تحت تأثیر القائات مراکز وابسته به صهیونیسم بین الملل ایران (همچون آلیانس) و به امید نیل به سرزمین حاصلخیز و بهشت موعود دیار خود را ترک کرده و در نهایت تنگدستی راهی سرزمین غریب شدند.[7]
کنفرانس منطقهای قاهره و بی توجهی دولت ایران به آن:
چرچیل در سال 1299م به مقام وزیر مستعمرات بریتانیا برگزیده شد و سلیس صدراعظم ویلسن بریتانیا درباره این انتساب مینویسد: «چرچیل در آنجا با کمک لورنس عربستان دو کشور پادشاهی عراق و اردن بزرگ را بوجود آورد و شرایط لازم را برای تأسیس کشور ملی یهود در فلسطین فراهم آورد و در تمام مدت عمر از آن حمایت کرد.»[8] چرچیل از همان روزهای نخستین تصدیّش به این مقام کوشید تا امور سرزمینهای تحت قیمومیت انگلستان در خاورمیانه را از وزارت امورخارجه بریتانیا به وزارت مستعمرات منتقل سازد. اقدام بعدی چرچیل تشکیل کنفرانس از کارگزاران سیاسی اطلاعاتی بریتانیا در خاورمیانه بود تا با همکاری آنها بتواند سیاست جدید لندن در خاورمیانه را اعمال کند. این گردهمایی که 12 مارس 1921م با حضور قریب به چهل کارشناس سیاسی ـ اداری و نظامیانگلیس در قاهره کار خود را آغاز کرد،[9] مورد توجه دیپلماتهای ایرانی مقیم مصر نیز واقع شد. فتح الله پاکروان سرکونسول وقت ایران در مصر بود. متأسفانه دولت سید ضیاء الدین طباطبایی هیچ گونه واکنشی نسبت به کنفرانس قاهره از خود نشان نداد و حتی مصوبات یا شایعات حاصل از آنرا دخالت در امور کشوری بی طرف چون ایران قلمداد ننمود.
تغییر ساختار قومیدر فلسطین
در ایران همچون بسیاری از کشورهای دیگر، طی این دوران وقایعی رخ داد که اگر چه هنوز به دقت مورد بررسی و ارزیابی واقع نشده است، لیکن میتوان حدس زد که دستهایی در کار بوده تا بروز این حوادث به کمک سفارتخانههای خارجی، افکار عمومیجهانی را به نفع صهیونیسم برانگیزانند. از آن جمله، واقعه نزاع میان یهودیها و مسلمانان تهران در محله کلیمیهاست. این حادثه که در 20 فروردین سال 1301ش روی داد و با حضور قوای نظامیخاتمه یافت.[10] سرآغازی شد بر مجموعهای از درگیریهای مذهبی میان اقلیت یهودی با مردم تهران که اخبار و آثار آن حتی در خارج از مرزهای ایران نیز انعکاس یافت. ظاهراً صهیونیستهای یهودی در تهران طی آن سالها مرکزی را تحت عنوان (مجمع مرکزی تشکیلات صهیونیست ایران) ایجاد کرده بودند[11] و با تحریک عامه اقلیت یهود، آنها را واداشته بودند تا با مجروح ساختن یکی از اعضای بیت مرحوم آقا شیخ عبدالنبی از مجتهدین بزرگ تهران، زمینه را برای بروز درگیری فراهم سازند.[12] سفارت ایران در مصر با درک این واقعیت در همان سالها طی گزارشی به مقامات مافوق در تهران به بیان این توطئه می-پردازد: «حکومت فلسطین در نظر گرفته است احصائیه نفوس از اهالی مملکت نموده و گویا قانونی وضع نمودند که اتباع خارجه به مجرد تقاضا فوراً به تابعیت محلی قبول میشوند و تشکیلات صهیونیستها هم عدهای از یهودیهای اتباع ایران را به وسایل مختلفه وادار به قبول تبعیت حکومت فلسطین مینمایند. از این رو باعث میشود، عده معتنابهی از اتباع یهود ایران از تابعیت ایران خارج شوند و تحت تابعیت فلسطین درآیند.»[13] این مهاجرتها پس از کوتاه زمانی با مسئله دیگری نیز مواجه شد و آن اینکه به دلیل آزادی عمل نمایندگیهای سیاسی بریتانیا در ایران و تشویق و ترغیب دعاة صهیونیزم در کشورهای مجاور موجی از مهاجرین غیر ایرانی که بیشتر از نواحی شوروی، افغانستان و عراق وارد ایران میشدند، هم به جمع نخستین افزوده شدند.[14] مجموعه این فشارهای پنهان و آشکار وارد بر دولت وقت، سرانجام نخست وزیر، احمد قوام را واداشت تا به رغم مصوبه مورد اشاره هیئت وزیران طی حکمیآنرا ملغی سازد: «وزارت جلیله امور خارجه، تصویب نامه راجع به منع مهاجرت کلیمیها و را عجالتاً موقوف الاجرا بگذارید... قوام.[15]
ایران و مسئله فلسطین در جامعه ملل:
جامعه ملل نهادی بود که در پی پیشنهادهای چهارگانه ویلسون در 1918 پدیدار شد. وی در ماده 14 پیشنهاد خود بیان نمود: «جامعهای عمومیاز ملل که هدفش تأمین استقلال سیاسی و تضمین تمامیت ارضی همه کشورها اعم از کوچک و بزرگ در قبال یکدیگر باشد، باید بر اساس پیمانهایی رسمیبوجود آید.»[16] در چنین اوضاع و احوالی، موضوع فلسطین نیز در تقدم کار این سازمان قرار گرفت. به موجب ماده 22 میثاق این سازمان، مسئولیت دائمی؛ ولی غیر مستقیم اداره صحیح عراق، اردن، فلسطین و سوریه که از تجزیه عثمانی سر بر آورده بودند؛ اما هنوز به اعتقاد اعضای دائم شورای جامعه ملل، صلاحیت احراز کسب استقلال را نداشتند به جامعه ملل محوّل شد. هیئت نمایندگی ایران نیز که به جهت دفاع از حقوق از دست رفته خود راهی کنفرانس صلح 1919 شده بود و بر اثر نظریات دولت انگلستان نتوانسته بود ادله خود را از تریبون کنفرانس به سمع جهانیان برساند، به ناگاه خود را با نهادی قانونگذار مواجه دید که برای استماع سخنان ایشان شرط عضویت را مطرح میساخت. موضوع فلسطین نخستین بار به صورت جدی هنگامیدر جامعه ملل مطرح شد که حادثه براق شریف در بیت المقدس روی داد. واقعه چنین آغاز شد که صهیونیستها در اوائل سال 1928 با انتقال دهها صندلی و نیمکت به کنار این مکان شریف و انجام مراسم مذهبی کوشیدند تا مانع از انجام فرایض زوار مسلمان شده و بدین ترتیب با دست اندازی به یکی از اماکن مقدس، زمینه را برای اقدامات بعدی خود فراهم سازند.[17] دولت ایران ظاهراً به بهانه کمبود وقت از اعزام نمایندهای به فلسطین خودداری ورزید.[18] حاج امین الحسینی به ائتلاف با یکی از رهبران مسلمان مبارز هند، مولانا شوکت علی دست زد و این دو طرف تصمیم گرفتند تا با برگزاری اجلاس فراگیر، از تمام کشورهای مسلمان دعوت نمایند از این رو حاج امین الحسینی با عزیمت به مصر و دیدار با سفیر ایران موضوع را گزارش داد. یکی از نمایندگان ایران در این اجلاس، حاج میرزا یحیی دولت آبادی بود که غالباً از طرف دولت علیّه در کنگرههای مختلف نمایندگی داشته است.[19] نماینده دیگر ایران که در این اجلاس شرکت کرد، سید ضیاء الدین طباطبایی نخست وزیر سابق ایران بود. وی در این اجلاس به عضویت کمیته اجرایی کنفرانس درآمد و بعدها رئیس دبیرخانه کنگره اسلامیشد.[20] اما این کنفرانس هیچ دست آوردی نداشت چرا که اعضای کمیته اجرایی آن دچار سهل انگاری و خودخواهی بودند که بیشتر از جنبه افتخاری و عنوان رسمیسود میبردند.[21] حسین علاء از سیاستگزاران ایران میخواهد تا موضع رسمیدولت ایران در این خصوص را برای اجرا به او ابلاغ نمایند. ذکاء الملک فروغی وزیر خارجه وقت ایران طی تلکسی به علاء یادآور میشود که باید طوری صحبت کرد که بدون ضدیت صریح با دولت یا جماعتی، طرفداری از مسلمین شود.[22]
نماینده اجرایی صهیونیسم، دکتر ژاکوبس از علاء نماینده ایران در جامعه ملل میخواهد: «از امیر فیصل که عن قریب اینجا میآید استفسار کنم آیا حاضر است نفوذ خود را بین اعراب فلسطین برای تسکین آنها و مرافقت با یهود در زمینه مساوات اعمال کند؟»[23] همزمان با این واقعه به خواسته یا ناخواسته تغییری در سیاست خارجی ایران نیز پدید آمد. محمدعلی فروغی وزیر خارجه وقت که دست علاء را در مذاکره با امیرفیصل جهت میانجیگری بین اعراب و صهیونیستها باز گذاشته بود، مستعفی شد و از سوی نخست وزیر سید باقر کاظمیمهذب الدوله به وزارت خارجه منصوب شد. این انتصاب نشان داد که بزودی تغییری در سیاست خارجی ایران هویدا خواهد شد چرا که کاظمیدارای وجهه ملی ـ اسلامیخوبی بود. کاظمیبا عزیمت به ژنو و ایراد نطقی در جامعه ملل از حقوق فلسطینیها جانبداری کرد و به این گونه چرخش آشکاری را در سیاست خارجی ایران سبب شد.[24] موضع ایران بار دیگر در اواخر دوره زمامداری رضاشاه، یعنی در زمانی که وی سیاست نزدیکی به آلمان را پی گرفت دچار تغییر شد و ایران مجدداً در جامعه ملل به دفاع از حقوق مردم فلسطین پرداخت که البته آن اقدام مقطعی نیز با واکنش مثبت جهان اسلام روبرو شد: «در دوره انعقاد اخیر جامعه ملل و جلسات کمیسیون ششم سیاسی فعلیه فلسطین از رئوس مسائلی بود که مورد مذاکره و مناقشه نمایندگان ممالک مختلفه دنیا مخصوصاً کشورهای شرقی گردید. چنانکه نطق نمایندگان مصر و عراق و خصوصاً ایران روح نوینی به کالبد افسرده اعراب فلسطین دمیده و باعث بسی امیدواری و دلداری آنان گردید.»[25] در یک جمع بندی کلی باید گفت که دولت ایران پس از تشکیل جامعه ملل به رغم نقش گسترده و فعالیتهای دامنه داری که در امر سامان دهی آن نهاد بین المللی ایفا کرد چنانکه انتظار میرفت در خصوص مسئله فلسطین به عنوان یک معضل جهان اسلام، حرکت سازندهای نکرد. از سوی دیگر حضور عناصر وابسته و سر سپردهای چون سید ضیاء الدین طباطبایی و یحیی دولت آبادی، این سؤال را مطرح میسازد که آیا اقدامات ایران در صحنه بین المللی در چارچوب سیاست بریتانیا نبود؟ [26]
پی نوشت : ________________________________________
[1] ـ ولایتی، علی اکبر؛ ایران و مسئله فلسطین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چاپ اول، ص 58.
[2] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1337 ق، نامه شماره 721، مورخ 23 جمادی الاول 1336 ق، کارتن 14، دوسیه 5، سند شماره 9.
[3] ـ نامه شماره 16/43، مورخ 20 محرم 1337 ق از اداره انگلیس وزارت امور خارجه به کنسولگری ایران در مصر، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، کارتن 14، دوسیه 5، سند شماره 10.
[4] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1337 ق، یادداشت 11 مارس 1919 م، کارتن 14، دوسیه 19، سند شماره 11.
[5] ـ ایران و مسئله فلسطین، پیشین، ص 66 و 67.
[6] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1334، گزارش نمره 191، کارتن 14، دوسیه 9، سند شماره 12.
[7] ـ ایران و مسئله فلسطین، پیشین، ص 69.
[8] ـ ویلسن،هارولد؛ نخست وزیران انگلیس، ترجمه جلال رضایی راد، تهران، نشر گفتار، 1366، ص 417.
[9] ـ الموسوعه الفلسطینیه، دمشق، 1984، ج 3، ص 496.
[10] ـ عاقلی، باقر؛ روز شمار تاریخ ایران، تهران، نشر گفتار، 1369، ج 1، ص 119.
[11] ـ سند شماره 19، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه.
[12] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1301 ش، کارتن 28، دوسیه 6.
[13] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، گزارش نمره 301، کارتن 53، دوسیه 39.
[14] ـ ایران و مسئله فلسطین، پیشین، ص 118.
[15] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1301، نامه شماره 11491، کارتن 16، دوسیه 44، سند شماره 22.
[16] ـ کلییار، آلبر؛ سازمانهای بین المللی از آغاز تا امروز، ترجمه هدایت الله فلسفی، تهران، نشر فاخته، 1371، ص 7.
[17] ـ ایران و مسئله فلسطین، پیشین، ص 131 و 132.
[18] ـ روزنامه الوطن (بغداد)، ش 112 (5 شعبان 1348) ص 3.
[19] ـ بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، نامه شماره 707، دوسیه 134/9.
[20] ـ همان، گزارش نمره 474، سال 1314، کارتن 64، دوسیه 1/ 87.
[21] ـ کیالی، عبدالوهاب؛ تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهر کلام، تهران، نشر امیر کبیر، 1366، ص 267 و 268.
[22] ـ تلکس نمره 582، سال 1309، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، کارتن 8، دوسیه 2/6.
[23] ـ تلگراف 17 شهریور 1309، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه با کارتن 8، دوسیه 2/6.
[24] ـ ممتحن الدوله شقاقی، مهدی خان، رجال وزارت خارجه، تهران، نشر اساطیر، 1365، ص 147.
[25] ـ گزارش نمره 1364، کنسولگری ایران در فلسطین، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1316، کارتن 12، دوسیه 5/18.
[26] ـ موجانی، سید علی، ایران از جامعه ملل تا سازمان ملل متحد، س 9، ش 3، 1374، ص 1257 و 1297.
نویسنده: سید جواد موسوی